![](https://shivakazemi.ir/wp-content/uploads/2023/04/no-imagw-600x600.jpg)
بافتنیهای روژان
هیچوقت بافتنی یاد نگرفتم. هیچ وقت هم دوست نداشتم یاد بگیرم. اما وقتی میبینم روژان با همین بافتنی کیف و هزارجور چیز خوشگل دیگر
هیچوقت بافتنی یاد نگرفتم. هیچ وقت هم دوست نداشتم یاد بگیرم. اما وقتی میبینم روژان با همین بافتنی کیف و هزارجور چیز خوشگل دیگر
بچه که بودم تا مامانم لباسی برایم میخرید، شروع میکردم به ناز کردن. آنقدر نمیپوشیدم که کوچک میشد. بعدِ کوچکشدن تازه عاشقِ لباس میشدم. امروز
امروز با خواهر گرامی رفتیم پارک. گفتیم، ۵ درس که خواندیم، ۵ درس بعد عربی بماند برای فردا، اگر حال داشتیم میخوانیم. خلاصه بَسی
دقیقا نمیدانم چندسال از درگذشتِ خوشپوش بانو گذشته اما امروز این را دیدم. یکجایی خواندم هیچوقت یک لباس را دوبار نپوشیده. برعکس ما بیچارهها که
اولین باری که مسابقه داستان برنده شدم، رفتیم اردبیل، جایزهام را گرفتم. آنجا خانم جوانی که از مربیهای کانون پرورشیفکری بود، یک چادر زرشکی پوشیده
استادکلانتری خیلی وقت است از آن لباس عجیبهایی که توی اهلنوشتن میپوشید، نمیپوشد. از انهایی که آدم حس میکرد بدو،بدو از آفتاب گرفتن لب ساحل
پارچه دارید ولی مُدِل نه؟ یک مشورت با مامانم کنید. چرا؟ چون گالری مامانم ذخیره مدلِ انواع لباس است. همه اینستااش هم همین صفحات خیاطی
خب امروز قرار است کمی خاص پیش برویم. عینکها هم لباس چشماند خب! این هم از باحالترین عینکی که دیدم. لباسِ چشمهای پَر،پَری. البته که
ما ابتدایی که بودیم، سه سال اول لباسمان بنفش بود و سه سال دوم شد سبزِ زیتونی. نصفمان حسقورباغه و نصف دیگرمان حس جلبک داشتیم.