![](https://shivakazemi.ir/wp-content/uploads/2023/04/no-imagw-600x600.jpg)
میوجان برگشتنت مبارک- بخش سوم
اتاق بازجویی: _ گربه محترم هیچ مجوزی برای انجمن شما ثبت نشده و این فراخوان آخرتون هم امنیت جهان را به هم ریخته. هر لحظه
اتاق بازجویی: _ گربه محترم هیچ مجوزی برای انجمن شما ثبت نشده و این فراخوان آخرتون هم امنیت جهان را به هم ریخته. هر لحظه
_میو، بیا دَمِ دَر کارت دارن. +اومدم. آقای میو در رو باز کرد و با آدمیزادی سبز پوش روبهرو شد. _ بفرمایید؟ +افسر نگهبانی
هم انجمنیهای عزیز، سلام. امروز صحنهای را دیدم که قلبم را شکست. یک آدمیزاد آن هم به طور قانونی اسلحه میفروخت. اسلحه و لوازم شکاری
دیروز قبل امتحان دوستم دوید سمتم و پرسید :(( الان داری چه کتابی میخونی؟)) گفتم فعلا هیچی. نگاهی به من کرد و دویاسه بار پرسید:((جدی؟))
دیشب، ساعت ۴ نصفه شب،آقای میو بیدار شد. منم با صدای پنجه او بیدار شدم. آقای میو از در رفت بیرون. من هم بلند شدم
_ میشی، من و نینی داریم میریم بازار. مواظب بچهها باش. + وای مامان! _ خداحافظ. + مامااااان خانم خانم پیشی در را بست و
+ بله، بفرمایید. گوشی دوباره قطع شد. بزرگمیو از اتاق آمد بیرون و رو به دخترش پرسید:(( کی بود؟)) خانم پیشی جواب داد:(( مزاحم! زنگ
خانم پیشی دم آقای میو را گرفت و او را برد داخل خانه. _ اینجا چه خبره؟ + شگفت انگیز نیست؟ اعضای انجمن از سراسر
یک سال از تولد دوقلوها میگذشت. خانم پیشی آنها را بغل کرده بود و تاب میداد. نینیمیو تلویزیون را روشن کرد. خانم پیشی با انگشت
روزهای زیادی از انتخاب اسم برای عضو جدید خانواده میگذشت. هر کس مشغول کاری بود. نینی میو نقاشی میکشید، آقای میو بیانیه مینوشت، خانم پیشی