![](https://shivakazemi.ir/wp-content/uploads/2023/04/no-imagw-600x600.jpg)
یکدقیقه- بخش چهارم
صورت خانم پیشی خیس بود. آقایمیو داشت به تمام فامیل زنگ میزد. میشی داشت مسواک میزد که بخوابد. نینینیمیو هم احتمالاً داشت پادشاه هفتادم
صورت خانم پیشی خیس بود. آقایمیو داشت به تمام فامیل زنگ میزد. میشی داشت مسواک میزد که بخوابد. نینینیمیو هم احتمالاً داشت پادشاه هفتادم
خانم هویج میخواست شامش را شروع کند که صدای در آمد. بلند شد و در را باز کرد. دو بچه گربه نگاهش کردند و
خانم هویج میخواست شامش را شروع کند که صدای در آمد. بلند شد و در را باز کرد. دو بچه گربه نگاهش کردند و
آقایمیو کنار سفره نشست و پرسید:(( دوقلوها شام خوردن؟)) خانم پیشی گفت:((نمیدونم داشتم غذا رو آماده میکردم چند تا سوال کردن رفتن. بعدش ندیدمشون.
_ گفتم من از تو بزرگترم. + نخیر، من از تو بزرگترم. بعد همزمان جیغ زدند:((مامان.)) خانم از آشپزخانه فریاد زد:(( زهرمار. زهره ترک
به محض اینکه خانمپیشی بیرون رفت آقایمیو سوت زد و همه بچهها جمع شدند. آقای میو گفت:(( به دو گروه تقسیم میشین. تو جمع
آقای میو از پاسگاه بیرون آمد. کمی صبر کرد. فکرکرد شاید خانمپیشی دیر کرده. اما خبری نشد. کمکم راه افتاد. به سمت خانه رفت.
_بزرگ میو جان دستم به پنجهات، یه کاری بکن. + چه خبره باز؟ بزرگ میو از پشت خط غرغر زد. خانم پیشی گفت:((دستم به
اتاق بازجویی: _ گربه محترم هیچ مجوزی برای انجمن شما ثبت نشده و این فراخوان آخرتون هم امنیت جهان را به هم ریخته. هر لحظه
_میو، بیا دَمِ دَر کارت دارن. +اومدم. آقای میو در رو باز کرد و با آدمیزادی سبز پوش روبهرو شد. _ بفرمایید؟ +افسر نگهبانی