![](https://shivakazemi.ir/wp-content/uploads/2023/04/no-imagw-600x600.jpg)
به من نگاه کن
راستش من کودکان مریض را که میبینم اولین واکنشم دلسوزی نیست. ( طبیعتاً منظورم از مریضی، سرماخوردگی نیست. منظورم بیماریهای صعبالعلاج است. مثل اوتیسم، سندرم
راستش من کودکان مریض را که میبینم اولین واکنشم دلسوزی نیست. ( طبیعتاً منظورم از مریضی، سرماخوردگی نیست. منظورم بیماریهای صعبالعلاج است. مثل اوتیسم، سندرم
از آدمهایی که بچه را وسط دوراهی رها میکنند و میپرسند:((مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟)) خوشم نمیآید. یعنی چی مثلا؟ میخوای چه نتیجه مهمی
به آبجیبزرگه که گفتم ستایش را سِتی صدا میکنم، دادَش در آمد که:(( ستایش به آن قشنگی حیف نیست؟ باز خوب است اسم تو کوتاه
دور، میرفتم به دور دورها. به جایی که بهشت باشد. بار و بَندیلَم را جمع میکردم و میرفتم به بهشتِ بورخِس. همان بهشتی که بورخس
همهِ چیزِ همه چیز؟ یعنی همه چیزهای خوب و بَد؟ نهخیر، اینطوری که نمیشود. بالاخره آدمهایی مثل هیتلر باید بمیرند. نمیشود که همهچیز باقی بماند.
کتابی، پر از پرسشهای عجیب. پرسشهایی که قرار است به ادم بفهمانند کجای زندگی ایستاده. بیایید تعدادی از این سؤالها را با هم بخوانیم: دوستان
خونه. با خودم تکرار کردم تا یادم بیاید الان داخل خونه هستم و خونه میتواند همینجا باشد. همینجایی که الان روی مبلهایش نشستم. بعد فکر
یک روز که دلدرد گرفته بودم، مجبور شدم تنهایتنها خانه بمانم. مامانم رفته بود رشت. وقتی برگشت، کل ۱۲ جلدِ جودیدمدی را برایم خریده بود.
تا الان خیلی تاکسی سوار نشدم. معمولا یا با ماشین خودمان اینور و انور میرویم یا خطِ ۱۱. (پاهایمان را میگویم. کنار هم شبیه یازده
خطاب به یک سن خاص دلتان برای نوزدهسالگیتان تنگ شده؟ چرا برایش نامهیی نمینویسید؟ (خب، بزار ببینم تا مامان ناهار رو بچینه چی میتونم