یادداشت های روزانه
نوجوانی

فصلِ…

تابستان که می‌شود جهان میزبان میلیون‌ها آدم‌بزرگِ اعصاب‌ قورت داده است که از گرما نالان‌اند. آدمی بزرگ‌هایی که تابستان‌هایی را  که از ذوق مدرسه‌نرفتن بالا

ادامه مطلب »
نوشتن

انتقام

به خودم می‌گویم: چه‌خبرت شده باز دختر؟ می‌خوای از نوشتن فرار کنی؟ کمی که با خودِ لجوجم کنار نمی‌ایم می‌زنم زیر گوشش و می‌گویم: بیخود

ادامه مطلب »
کتابی که خواندم

مسواک و کتاب

دیروز قبل امتحان دوستم دوید سمتم و  پرسید :(( الان داری چه کتابی میخونی؟)) گفتم فعلا هیچی. نگاهی به من کرد و دویاسه بار پرسید:((جدی؟))

ادامه مطلب »
نوجوانی

چرک‌نویس‌ها

چرک‌نویس‌ها را خط‌خطی می‌کنم  و از خودم می‌پرسم: ریاضی چرا خودش بزرگ نمیشه و xوyوz رو پیدا نمی‌کنه؟ کجای زندگی قراره بهم واسه پیدا کردن

ادامه مطلب »
یادداشت های روزانه

Just do it

یکی از بچه‌های باشگاه امروز تیشرتی پوشیده بود که رویش نوشته بود: Just do it یعنی: فقط انجامش بده. دیدید گاهی یک کاری را مدام

ادامه مطلب »
نوشتن

ملکه

خیلی‌ها در بچگی دوست دارند عضو خاندان سلطنتی باشند. این آرزو در کشورهایی که حکموت‌های پادشاهی دارند بیشتر است. اما خیلی وقت‌ها این آرزو از

ادامه مطلب »
نوجوانی

۱۵ سالگی

دقیقا ماه دیگر همین‌موقع ۱۵ سالم تمام می‌شود. در بچگی‌هایم ۱۵ ساله‌ها آدم های بزرگی بودند. یک جورایی فکر می‌کردم ۱۵ ساله‌ها تا ته خوشبختی

ادامه مطلب »
نوجوانی

بزن‌بزن

چندماه گذشته به‌خاطر کلاس زبان و تداخلش با باشگاه، باشگاه نرفتم. (دعایم گرفت! خودم از خدا خواسته بودم یه کاری کند نروم باشگاه.) اما امروز

ادامه مطلب »
نوجوانی

مزخرف

همیشه دوست داشتم یک جوری از شر تجربی راحت شوم. مثلا کلا این رشته تدریس نشود! اما نه طوری که همین‌جا علوم را تجدید شوم.

ادامه مطلب »