آقایمیو کنار سفره نشست و پرسید:(( دوقلوها شام خوردن؟))
خانم پیشی گفت:((نمیدونم داشتم غذا رو آماده میکردم چند تا سوال کردن رفتن. بعدش ندیدمشون. فقط شام نینیمیو رو دادم بره بخوابه.))
_ میشی جان، برو نگاه کن ببین کجان.
میشی در حالی که زیر لب غرغر میکرد رفت و دنبال دوقلوها گشت. در آخر با لب و لوچهای آویزان به آشپزخانه برگشت.
_نبودن.
آقایمیو گفت:(( یعنی چی؟ مگه موی گربهن که گم بشن. پاشو، پاشو خانوم، پنجههای خودتو میبوسه.))
خانم پیشی رفت و برگشت.
_نبودن.
آقای میو نگاهی به همسر و فرزندش انداخت و در حالی که چشم غره میرفت بلند شد. بعد از یک دور گشتن در حالی که وسط خانه ایستاده بود فریاد زد:(( نیستن.))
آخرین نظرات: