سووشون*

دو درس اجتماعی امسال درباره جنگ‌های جهانی بود. اما من هنوز جنگ‌جهانی اول و دوم را  قاطی می‌کنم. تنها چیزی‌هایی که از این جنگ‌ها یادم مانده چند نکته‌ ریز در سریال خاتون و مطالبی هست که با خواندن شازده کوچولو در کارگاه کتاب‌خوانی سطرهای سپید با خانم مصطفی‌زاده  یاد گرفتیم. به نظرتان بهتر نیست به جای حفظی‌جات قلبمه‌سلمبه کمی فیلم و کتاب بدهند ببینیم؟

و الان هم یادم نیست زمان داستان این کتاب کدام جنگ در جریان بود ولی احتمالا جنگ‌جهانی اول بود.

به هر حال:

زن‌ها همیشه وسط جنگ بیشترین کار را می‌کردند و همیشه انگار دیده نمی‌شدند. این زن‌ها بودند که میان قحطی جنگ حرص غذای بچه‌ها را می‌خوردند و منتظر مردها بودند که برگردند. حتی در بعضی جاها زن‌ها تفنگ هم دست می‌گیرند. (یاد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد افتادم. دوست دارم یک معرفی برای آن هم بنویسم اما چندسال پیش خواندم و الان نمی‌دانم دقیق چه بود. ولی کتاب جالبی بود.)

این داستان ماجراهای زنی به نام  زَری‌ست. ماجراهای زری و شوهری به نام یوسف که سرش بوی قرمه‌سبزی می‌دهد و مدام با روس‌ها و انگلیس‌ها درگیر می‌شود.  آخر سر هم…

(توافُق: پایان هیچ کتابی را لو نمی‌دهم.)

*به معنای سوگ‌سیاوش

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط