از آدمهایی که بچه را وسط دوراهی رها میکنند و میپرسند:((مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟)) خوشم نمیآید. یعنی چی مثلا؟ میخوای چه نتیجه مهمی از این سوال بگیری؟ کجای زندگیات با این سوال تغییر میکنند؟ نپرس عزیزم، این سوال مسخره را نپرس. بچه احتمالا هردو را دوست دارد، اگر نداشته باشد هم به تو که نمیگوید از پدرومادرش متنفر است!
اما درمورد خودم نه میگذارم و نه بر میدارم، مستقیم مامان. نُه ماه، شوخی نیست که، نُه ماه من را با خودش همهجا بُرده. من ۹ساعت یه نفر همهجا کنارم باشد، یک ثانیه بعد یا خودم را میکُشم یا طرف را!
عین ۱۴سالی که مامانم بوده دیده همکارهایش لوازم آرایش جدید و جورابرنگی و لباسِ تازه برای خودشان میخرند اما او برای ما(من و خواهرم) کتاب و لباس و جورابرنگی خریده.
اصلا خودِ بابایم همیشه میگوید مامانها، بیشتر از باباها زحمت میکشند. (اقایان، اقایان چند لحظه صبر کنید بهتان بگویم چرا. شما چند روز، هر روز از خودتان پرسیدید: چی بپزم؟ چند بار بچه نصفهشب بیدارتان کرده و شیر خواسته؟ چندبار سعی کردهاید از پوشک یا شیر بگیریدش؟ راستش من خودم هم تجربه نداشتم اما همان یک شب که من و بابایم آبجیکوچیکه را در نبود مامان تروخشک کردیم برای هفت پشتم بَس بود.) مامانهایی که باید بچه را از چشمهای پشتپیکسل حفظ کنند، مامانهایی که به گوگلمام پناه میآوردند، مادرهایی که باید به سوالات بچه درباره خدا و پیغمبر جواب بدهند آن هم طوری که بچه از زندگی نااُمید نشود، مادرهایی که برچسب مادرغافل میخورند، مامانهایی که باید برای بچه قصه قبلِ خواب بگویند و…
کتابِ هفته چهلچند روایت همین مادرهاست. مادرهایی که بعد چهلوچند هفته تازه آن موجود شکننده از شکمشان بیرون میآید و دغدغههایی تمام نشدنی با خود می آورد.
آخرین نظرات: