به آبجیبزرگه که گفتم ستایش را سِتی صدا میکنم، دادَش در آمد که:(( ستایش به آن قشنگی حیف نیست؟ باز خوب است اسم تو کوتاه است و مخفف نمیشود.)) من هم گفتم:(( کجایی خواهر؟ من را شیوید صدا میکنند.)) و توی دلم افزودم فکر کردی همه مثل تو آدم را عروسک صدا میکنند؟
خواهرم که به دنیا آمد طبق معمول توی کوچه میپلکیدم که پیرمرد همسایه که دوست پدرم محسوب میشود پرسید:(( اسم خواهرت چیه؟))
گفتم آرمیتا.
پرسید:((آناهیتا؟))
تکرار کردم: آرمیتا.
گفت:(( این اِسما رو مامان و بابات از کجا میارن؟))
اما بر عکس خواهرم اسم من خیلی راحت فهمیده میشود. و یک کمی هم خاص است.
چرا؟
چون:
هرگز توی هیچ مکانی نبودم غیر از خودم شیوای دومی وجود داشته باشد، چه برسد به کاظمیاش. حتی توی کل مدرسه شیوا نداشتیم، تا امسال که یک شیوا بَلالی سروکلهاش پیدا شد. همیشه خیلی عادی گفتم شیواکاظمی هستم و بَس.
راستش برعکس ایرسا که هرسال معلمها میپرسند معنی اسمش چیست (ایرسا: گُلِ زَنبَق، به مانند کهکشانها) و یسنا که یکبار یکی از معلمها، اول مهر گفت سینا عیسیپور کجاست؟ اسمم خیلی حاشیه ندارد. این شیوید هم شاهکار روژانکارساز است که ابتدایی روی ما گذاشت و هنوز هم گاهی بچهها اینطور صدایم میکنند.
اما خب من بعضی جاها شیوا نیستم. مثل:
همان پیرمرد همسایه اولِ یادداشت، بعید میدانم اصلا اسم من را بلد باشد. از وقتی یادم است من را دِدِ صدا میکنم. نه میدانم چرا، نه میدانم اصلا معنی اینی که صدا میکند چیست. احتمالا فکر کرده شیوا خیلی طولانی است، و همان دِدِ ی دوحرفی کفایت میکند. حالا انگار نه انگار اسم نوه خودش محمدکوروش است.
یا مثلا بابا گاهی آجا صدایم میکند. همان آجی خودمان با تغییرات ایجاد شده توسط بابایم.
بعدش دیگر همان شیوا هستم. که گاهی هم دوست دارد اسمش کمی حاشیه سازتر، یا حداقل خاصتر باشد. مثل آن آقا کمدینه که اسمش مهدی رحیمدُخت بود یا محمدسام، یا فاطمهزینب(وقتی میخوای هم خدا رو داشته باشی و هم خرما رو. واضح ترش میشه اینکه وقتی طرف هم میخواد بچه شبیه حضرت فاطمه بشه هم حضرت زینب).
آخرین نظرات: