خونه از نظر تو چیه؟

خونه. با خودم تکرار کردم تا یادم بیاید الان داخل خونه هستم و خونه می‌تواند همین‌جا باشد. همین‌جایی که الان روی مبل‌هایش نشستم.

بعد فکر کردم واقعا خونه همین است؟ همین چهاردیواری که داخلش زندگی می‌کنیم؟ همین که خیلی‌ها ندارند. همین که بعضی‌ها به خاطر نداشتنش کارتُن‌خواب می‌شوند. یعنی خانه‌ آنها، کارتن است یا اصلا خانه ندارند؟ یعنی بی‌خانمان‌ها تو عمرشان خانه‌ای شخصی ندارند؟

خب اگر خانه را این طور تعریف کنیم بله، می‌شود گفت آنها خانه ندارند. اما احتمالاً بتوانیم خانه را یک‌جور دیگر تعریف کنیم. تعریفی غیر از محلِ زندگی.  مثلاً شاید بتوانیم بگوییم خانه محلِ آرامش است‌. این‌طوری هرجا که آدمیزاد داخلش آرامش پیدا کند خانه است.

آها، این‌طوری کمی بهتر است. این‌طوری آدم‌های بیشتری صاحب‌خانه محسوب می‌شوند.

این طوری مستاجرها، زن‌وشوهر‌هایی که دارند پول‌های‌شان را جمع می‌کنند که خانه بخرند، کارتن خواب‌ها و آدم‌‌هایی که در هرجایی جز خانه خودشان می‌خوابند هم صاحب‌خانه اند.

صاحب لحظاتی که کنار افرادی که دوست‌شان دارند نَفَس می‌کشند و کِیف می‌کنند. صاحب لحظه‌هایی که کنارهم خندیدند. صاحب افکارِ آدم‌هایی که بهشان فکر فکر می‌کنند. صاحبِ تپشِ قلب‌هایی که به یاد آنها می‌تپند.

آخيش، خیالم راحت شد، حالا هر آدم می‌تواند یک عالمه خانه داشته باشد. یک عالمه، با قیمت‌های  میلیاردی!

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط