یک روز که دلدرد گرفته بودم، مجبور شدم تنهایتنها خانه بمانم. مامانم رفته بود رشت. وقتی برگشت، کل ۱۲ جلدِ جودیدمدی را برایم خریده بود. و این اولین مواجه من با جودی بود.
این مجموعه در کل ۱۵ جلد دارد. و امروز میخواهم درباره جلد ۱۵ بنویسم.
همهما، یا شاید بیشترمان خیلی دلخوشی از شنبهها نداریم. کی حال دارد دوباره برود مدرسه و سرکار؟ هیچکس!
جودی هم از این موضوع مستثنا نیست. البته برای جودی شنبه، دوشنبه است! (میدونید دیگه، هفته، تو خیلی از کشورای دیگه از دوشنبه شروع میشه.)
جودی در یک دوشنبه کسلکننده دیگر وارد مدرسه میشود و معلمشان آقایتاد را میبیند که پلاستیک پُفی دستش است. ( پلاستیک پفی، همونا که میترکونیم و کِیف میکنیم.)
آقای تاد تصمیم دارد، روز قدردانی از پلاستیک پفی را جشن بگیرد!
و این طور میشود که جودی یکهفته تمام هرروز یک مناسبت عجیب را جشن میگیرد.
حالا کی میآید روز جهانی به دوستانت بگو چقدر برایت باارزشاند را جشن بگیریم؟
برای جشن گرفتن :
ابتدا از هر هُنری که دارید استفاده میکنید و سپس یک هدیه برای دوستتان میسازید. کاملاً دستساز و کمخرج.
مثلا:
نامه ای که پشتش نقاشی دارد؟ یک شالگردن که خودتان بافتید؟ یک گلدانگل که خودتان کاشتید؟ یک لباس که خوتان دوختید؟ یک عروسک که با جوراب کهنههای تان درست کردید؟ یک قطعه موسیقی که با سازتان برایش مینوازید؟ اوریگامی، کلاژ، یا هر کاردستی دیگری که درست کردید؟ چهره دوستتان را طراحی کردید؟ یک عکس که خودتان از دوستتان یا یک منظره جالب گرفتید؟ شعری که خودتان سرودید؟ چه میدانم، بالاخره باید یک استعدادی داشته باشید دیگر!
حالا بعد ساخت هدیه موردنظر به دوستتان اطلاع بدهید خیلی فوری باید او را ببینید. بعد با او قرار بگذارید و خوشحالش کنید. حالا اگر امروز هم نشد اشکال ندارد، میتوانید امروز فقط برایش عکس بفرستید و هر وقت شد بهش بدهید.
آخرین نظرات: