شبکه مخفی زنان

کل دیروز داشتم سعی می‌کردم بفهمم آخرش چه می‌شود. که فهمیدم. ( الحق که پایانِ بانمکی داشت.) که بالاخره قسمت آخر را هم دیدم.
۳۰ قسمت و هر قسمت حدودِ یک‌ساعت. و من هم که خیلی با سریال‌های طولانی حال نمی‌کنم. این یکی را هم چون موضوعِ جالبی داشت دیدم.  بیشتر رُمان‌های ۳۰۰ صفحه‌ای را ترجیح می‌دهم.

به طور کلی ارزش دیدن دارد ولی به‌نظرم مقداری شخصیت‌‌های اضافی داشت.
اگر بخواهم طوری بگویم ماجرا چیست که داستان لو نرود باید این طوری بگویم :

یک کانونِ زنان وجود دارد که  میرزامحمودِ زَنبورَک‌چی قرار است با کمک دِلبرجانِ تاجرباشی اداره‌اش کند. این کانون قرار است از حقوقِ زنان دفاع کند و اولین سفیرِ زنِ ایران را بفرستد اروپا.

حالا این وسط خودِ میرزا هم ماجراها دارد با همسَرَش‌. (شاید هم همسرهایش! من که نمی‌گویم چه خبر است! )

آها راستی، میرزا، کارمندِ اِداره سجل‌احوال است. (ثبتِ احوالِ خودمان. چون آن موقع به شناسنامه می‌گفتند سِجِل این‌طوری اِداره را نام‌گذاری کرده بودند. )

از دادن توضیح بیشتر معذورم چون داستان لو می‌رود. خودتان زحمت بکشید ببینید و کِیف کنید.

حالا درمورد آن ویدئوای که از قسمت اول سریال ضبط کردم:

جالب است، نه؟ اولین شناسنامه ایران، به نامِ فاطمه‌ایرانی ثبت شده آن‌وقت زنان ایران درگیرِ چه مشکلاتی هستند؟ کوچک‌ترین حقوق. باشد حال، چون شما گفتید اَدای فِمِنیست‌ها را در نمی‌آورم و این یادداشت را همینجا تمام می‌کنم.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط