قهرمان

امروز صداهای دوره دونفره را گوش کردم. استاد کلانتری گفت:(( همین که یه صفحه رو پُر کنی شاهکاره.))

فکر کردم چرا؟ چرا نوشتنِ حتی یک صفحه شاهکار است؟

آخر سر به این نتیجه رسیدم:

چون روزهایی وجود دارد که حال نفس کشیدن هم نداری، روزهایی که دوست داری پلک بزنی و آن روز تمام شود، روزهایی که فکر می‌کنی سقوط از   پشت‌بامِ ساختمان ۱۰ طبقه مستقیم می‌فرستدت ان دنیا یا نه ، روزهایی که جایی را نمی‌بینی چون اشک‌ها کورت کردند، روزهایی که همه می‌دانیم چقدر مزخرف هستند.

روزهایی که در  آن اشک‌ها را  می‌شویی و می‌نویسی‌. نوشتنی که مثل فتح اِوِرِست است.

در آن روزها تو قهرمانی. چون در آن روزها نوشتن مثل یک عمل جراحی مهم است. شاید یک جور عمل قَلبِ باز.

عملی که بعد از آن دکتر از اتاق بیرون می‌آید و می‌گوید:(( بیمار تون سالمه، فقط صبر کنین به هوش بیاد.))

(دکترا همین رو می‌گن دیگه؟ من تا الان پشت اتاق عمل منتظر نبودم ببینم چی میگن. فقط دیدم تو فیلما به اونی که مریضش جون سالم به در نبرده تسلیت می‌گن. تازه اونم یادم نیست جمله‌شون چیه.)

انگار بعد از آن عمل است که اکسیژن به هوا بر می‌گردد و قلب خون پمپاژ می‌کند.

اما هر کسی به این عمل تن نمی‌دهد چون این عمل خیلی بیشتر از هر عمل جسمی درد دارد. همین که شما آن رنج‌ را تحمل کنید یعنی خیلی بیشتر از یک قهرمان هستید. خیلی‌خیلی بیشتر از آن قهرمانی که در کودکی با بستن چادر مادرتان  به گردن‌تان می‌شدید و دورِ پیروزی می‌زدید.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط