هِناس

امروز تنهایی زد به سرم و تلوزیون را روشن کردم. داشت سینماییِ هِناس پخش می‌کرد.

_ می‌دونی پای چی وایسادی هِناسَم؟

داریوش خطاب به شهره این را می‌گوید.

داریوشی که یک روز پدرش مُچ دستش را گرفت و در خیابان‌های آوار شده بر اثر جنگ قدم زدند. این قدم زدن  نصف  شخصیت این آدم را شکل داد.

این سینمایی بر اساس زندگی شهید داریوش رضایی نژاد ساخته شده. از آن فیلم‌هایی که اولش می‌نویسد: بر اساس واقعیت.
اما بیشتر همسرش، شُهره در مرکز توجه فیلم است.

همسری که شبیه خیلی از ماست. خیلی از ما که فکر می‌کنیم ادم‌های مهم زندگی‌مان اگر تغییر کنند، بهتر می‌شوند. اما شاید خیلی‌های‌مان، برعکس شهره،  وقتی بفهمیم آدم‌ها اگر تغییر کنند دیگر، همان آدم نیستند، که دیر شده باشد‌.

نمی‌دانم چرا ولی بعد تمام شدن فیلم بدجور دلم گرفت. شاید انتظار داشتم بعد از اینکه شهره  مچ دست آرمیتا را گرفت و برگشت خانه یک گریزی هم به آینده زده شود و ببینم آرمیتا هم مثل پدرش آدم بزرگی شده.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط