فرانسه

 

به محض اینکه خانم‌پیشی بیرون رفت آقای‌میو سوت زد و همه بچه‌ها جمع شدند.

آقای میو گفت:(( به دو گروه تقسیم می‌شین.

تو جمع کردن ساک‌ها به هم کمک می‌کنین. منم میرم ساکِ خودم و مامان‌ِ تون رو جمع می‌کنم. حواس‌تون باشه چیزی جا نمونه.

پیش‌مییو و نی‌نی یه گروه، میش‌مییو و میشی هم یه گروه.))

آقای‌میو و بچه‌ها به سمت اتاق‌های دویدند و نیم ساعت بعد با ساک‌های آماده روی مبل نشسته بودند.

آقای‌میو گفت:(( خب، حالا بریم سراغ مرحله بعد. من میرم کیک رو از شیرینی فروشی می‌گیرم شما هم بدون خراب‌کاری میز رو ببچینین. ))

هر چهار بچه گربه با چَشمی بلند آقای میو را بدرقه کردند.

بعد میشی گفت:(( دوقلوها کادوها رو میارن. نی‌نی رومیزی و شمع میاره. منم اینجا رو تزیین می‌کنم. قبوله؟))

_ قبوله

همه چیز بعد از یک ساعت حاضر بود. حتی آقای‌میو هم برگشته بود و همگی منتظر خانم‌پیشی بودند.

چند دقیقه بعد خانم پیشی آمد و همگی فریاد زدند:(( تولدت مبارک.))

خانم پیشی خندید و بچه‌ها را بغل کرد بعد شمع‌ها را فوت کرد و کادوها را باز.

یک کیف صورتی از آقای‌میو،

یک نقاشی از دوقلوها،

یک نامه از نی نی و

یک عطر از میشی.

خانم پیشی پرسید:(( توی سا‌ک‌ها چیه؟ بازم هدیه‌ست؟))

آقای میو گفت:(( یه جور هدیه‌ست، سفر.))

_سفر؟

+ اگه قسمت بشه امشب راه می‌افتیم به سمت فرانسه.

_ می‌دونی تا اونجا چقدر راهه؟

+ همه رو پیاده نمی‌ریم. جدول حرکت تمام قطار و اتوبوس و کشتی‌های مسیر رو دیدم. هرجا خسته شدیم سوار می‌شیم.

_مگه ما رو راه میدن؟

+حساب کردم اگه سریع ورود و خروج کنیم و قایم شیم اصلاً ما رو نمی‌بینن.

_ چقدر طول می‌کشه؟

+ از اونجا که سفرمون زمینیه دو سه ماهی طول می‌کشه.

_خونه رو به کی بسپاریم؟

+ چقدر سوال می‌کنی پیشی‌جان. مگه تو همیشه برج‌ایفل دوست نداشتی؟

_برج‌ایفل تو فرانسه‌ست؟

+نمی‌دونستی؟

_ چرا می‌خواستم تو رو امتحان کنم. گفتی کِی راه می‌افتیم؟

+ امشب

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط