خیلیها در بچگی دوست دارند عضو خاندان سلطنتی باشند. این آرزو در کشورهایی که حکموتهای پادشاهی دارند بیشتر است. اما خیلی وقتها این آرزو از داستانهایی مثل سیندرلا و سفیدبرفی میآیند.
کمکم بچهها میفهمند در یک خانواده ساده هستند و خیلی هنر کنند حکومت اتاق خودشان را در دست میگیرند. کمکم میفهمند هیچ وقت به جای کلاه، تاج نخواهند داشت و در کاخی مثل کاخسفید زندگی نخواهند کرد. کمکم میفهند ظرفها را خودشان باید بشورند چون خدمتکاری در کار نیست. و کمکم شاهدختها و شاهزادهها را فراموش میکنند.
اما خیلیهایشان هیچوقت نمیفهمند یک جایی هست که درآن فقط خودشان میتوانند حکومت کنند. جایی که همهکارهاَش هستند.
آنجا صفحه سفید است. آنجا کاغذیست میشود رویش هرچیزی نوشت یا کشید. و مثل یادداشتی که استاد کلانتری نوشته انواع شغلها را تجربه کنند.
و یک چیز شاید بیربط:
یادداشتی که از گلیخانمِ موعودی گذاشته بودم خوانديد؟ خیلی جالب بود، نه؟
من با خواندنش یاد قسمت بیستوهفتم رود افتادم. مجتبیشکوری پرسید:((زنان چه چیزی از زندگی میخواهند؟))و جواب داد:((زنان میخواهند مالک جهانِ خودشان باشند. ))
احتمالا زنان با نوشتن موفق میشوند مالک جهان خودشان باشند. و بالاخره به آرزوی ملکه شدن برسند.
آخرین نظرات: