ناخُنَک

مادربزرگم هروقت کسی در حضورش ناخنک می‌زدند یادآوری می‌کند یکبار دست‌های خاله‌ام را بابت یک ناخنکِ ناقابل داغ کرده. اما این هرگز سبب نشده دست از ناخنک زدن بردارم.

مثلا یکبار یکی از دوست‌هایم خواب دیده بود من تمام غذاهایی که بچه‌ها برای سفره‌سلامت آوردند خوردَم و بعد مادرم را احضار کرده‌اند به مدرسه و مادرم هم حسابی از خجالتم درآمد. همان شب من به سیب‌زمینی سرخ‌کرده ‌ی درحال سرخ شدن ناخنک زدم و دستم سوخت.

اما من بالاخره راه ناخنک زدن را کشف کردم:

وانمود کنید عاشق آشپزی هستید!

سیب‌زمینی و  خیارشور خرد کنید، سیب‌زمینی سرخ کنید، شامی و  برنج و کوکو بپزید، هویج رنده کنید، مرغ ریش‌ریش کنید و هر کار دیگری که می‌توانید. فقط حواس‌تان باشد مادرتان مُچ‌تان را نگیرد چون ممکن است یادآوری کند شما یک روزی یک پیش‌دستی از مایع ماکارانی‌اش را خوردید!

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط