اشغالگر

قدیم به هر کس نمی‌خواست بچه‌دار شود می‌گفتند:« نترس! بچه روزی اش را با خودش می‌آورد.»
الان من به شما می‌گویم؛ قلم دست بگیر سوژه خودش می‌آید!
راستش بیشتر به خودم می‌گویم. دفعات قبل یادداشت‌هایم را جلو جلو می‌نوشتم و در پیام‌های ذخیره شده تلگرام می‌فرستادم تا دانه دانه برای پگاه بفرستم. اما در حال حاضر ذخایرم خالی شده، هم ذخیره سوژه‌هایم و هم ذخیره یادداشت‌های آماده‌ام. انشاالله که قلم دست گرفتن خودش سوژه می‌آورد!

( روزی روزگاری، در زمان حال، نویسنده‌ای مثبت‌اندیش، بی سوژه،  گوشه‌ای نشسته بود. پنج صبح بود. بی‌خوابی زده بود به سرش و می‌خواست یادداشت بنویسد. سوژه نداشت. خواهرش کنارش خروپف می‌کرد. همان لحظه جرقه‌ای در ذهن نویسنده خورد! )

راستش من به قانون جوانی جمعیت معترضم! چون اگر خانواده‌ها تعداد زیادی بچه داشته باشند هر خواهر یا برادر کوچک یک بچه فامیل می‌شود که ۲۴ ساعت فرزند بزرگ‌تر از خودش را ول نمی‌کند. مثلاً خواهر من هنوز دارد باج می‌گیرد تا کاری را که پارسال کردم به مامان نگوید! اگر باورتان نمی‌شود یا تک فرزند هستید یا فرزند کوچک خانواده. بیایید شما را با واقعیت‌های زندگی آشنا کنم:
خواهرم ۶ سال از من کوچک‌تر است. این اختلاف سنی زیاد باعث شده از همان روز اول روابط‌مان بسیار گل‌وبلبل باشد و روزی چند بار گیس هم را بکشیم. جان شما اصلاً اغراق نمی‌کنم، ما حتی وقتی مهمان داریم یا مهمانی هستیم هم آبرو داری نمی‌کنیم!

روزی که خواهرم به دنیا آمد من و عمویم تنها خانه بودیم. پدرم از بیمارستان زنگ زد و گفت:« خواهرم دختر بور و خوشگلی است.»
متاسفانه یا خوشبختانه را نمی‌دانم اما بقیه‌اش را نشنیدم چون گوشی را قطع کردم.
بیایید مثبت اندیش باشیم. من حسود نیستم و نبودم، فقط فکر می‌کردم پدرم نباید از آن تازه وارد خوشش بیاید. باید پرتش می‌کرد داخل سطل آشغالی.
پی نوشت: همان تازه وارد الان یک اشغالگر ۹ سال و دو روزه است که دو روز پیش شمع ۹ سالگی را فوت کرد.
جان عزیزتان نپرسید چرا اشغالگر! معلوم است دیگر او جای مرا در خانواده اشغال کرده.
وقت‌تان به دور از بچه فامیل و اشغالگر

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط