بعضی وقتها بلاهایی سرمان میآید. این بلاها دو نتیجه اساسی در پی دارد:
۱- ما آن بلا را سر بقیه نمیآوریم.
۲- ما تلافی آن را سر بقیه در خواهیم آورد.
من جز دسته اول هستم چون هروقت نمره زیر ۱۸ میگیرم مادرم شروع به نصیحت میکند دوست دارم تا بچه خودم نمره زیر ۱۰ نگرفته کمتر برای درس پاپیچش شوم.
یک بار که کارنامهام دو نمره ۱۷ داشت به رها گفتم:« دیدی چی شد؟ دوباره باید با آقای میو و خانم قدقد هم سفره بشم.» او هم خیلی دلش برای من سوخته بود، گفت:« خوبه که! اونا هم یه ناهار گشنه نمیمونن.»
خلاصه که من آن روز رفتم خانه و کارنامه را به مادرم نشان دادم. مادرم طبق معمول یک قرن نصیحتم کرد و چون تجربه ثابت کرده بود آدم بشو نیستم ناهار را همانجا در خانه میل فرمودم.
روز بعد که ماجرا را برای رها تعریف کردم گفت:« پس دیروز به مهمونات غذا ندادی؟ دیدم دم خونهمون میومیو و قدقد میکردن. خیلی کار زشتی کردی گشنهشون گذاشتی!»
حالا اگر مثبتاندیش باشیم میتوانیم فرض کنیم دوستم حامی حقوقحیوانات است؛ اما اگر منفیاندیش باشیم فرض خواهیم کرد دوستم با من دشمنی دارد و عوض اینکه از موفقیت من شاد باشد نگران ناهار حیوانات است.
وقتتان به دور از دشمن در پوست دوست!!
آخرین نظرات: