دنیایی که در آن کسی چیزی ننویسد که دیگر دنیا نیست جهنم است.. انسان اگر نتواند دیگر بنویسد غم و شادی و هزار و یک جور احساس دیگران کجا تخلیه کند؟ کجا باید شخصیتهای بیافریند و با آنها زندگی کند؟ کجا افکار درهم چون گرههای کانوا را سروسامان بدهد و با آن شال گردنی برای عبور از فصل سرمای دلتنگی ببافد؟ کجا هر کاری دوست داشت بکند، هرچه دوست داشت بنویسد؟
به عقیده من هر انسانی حداقل باید یک دفترچه خاطرات روزانه( به صورت کاملاً شخصی) داشته باشد و آنجا شروع کند به تخلیه احساسات شلغمترشی وارش؟ آنجا از بدی هوا، گرانی کتاب و هزارویک چیز دیگر بنالد و هیچکس نگوید:(( نه بابا، کدوم گرونی؟))
آنجا هرچه دلش میخواهد به بچه سرتق همسایه بد و بیراه بگوید و حتی روح مادرش هم با خبر نشود. آنجا هر چقدر میخواهد از خودش تعریف و تمجید کند و هیچکس هم صدایش در نیاید که چه خودپرست!
آن چیزی که درمان هر دردِ بادرمان و بیدرمانی است، خنده نیست، نوشتن است. اگر از دردهایمان بنویسیم ۸۰ درصد حجم درد کاهش پیدا میکند و انسان سبکِسبک میشود.
اینها را در ستایش نوشتن مینویسم. همان کاری که الان ۵ سال و اندیست انجام میدهم.
برای دل خودم و باز کردن گرههای کاموای داخل ذهنم. اغلب شخصیتهای داستانم همان من هستند، رفتهارهایی که دوست دارم انجام دهم انجام میدهند، اتفاقهایی که دوست دارم برایم بیفتد برایشان میافتد و این مرا سرخوش میکند. بدون نوشتن نمیتوانم زندگی را تصور کنم. نمیدانم شاید تخیلم هنوز آنقدر قوی نشده.
به اشتراک بگذارید
آخرین نظرات: